توی قاب خیس این پنجرهها تو چشاش ابرای سنگین میبینم داره از ابر سیا خون میچکه! نفسم در نمیآد، جمعهها سر نمیآد! کاش میبستم چشامو، این ازم بر نمیآد! داره از ابر سیا خون میچکه! عمر جمعه به هزار سال میرسه جمعهها غم دیگه بیداد میکنه آدم از دست خودش خسته میشه …
ادامه نوشته »